واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
هدف |
مقصود، منظور |
به هنگام |
به موقع |
بهمن شیر |
نام رودخانه ای است |
انگار |
گویا، به نظر |
ارج |
ارزش |
جوانمردی |
سخاوت، بخشندگی |
دلاور مرد |
مرد شجاع و دلیر |
دیار |
خانه، سرزمین |
دلیرانه |
شجاعانه |
همّت |
قصد، اراده و عزم قوی |
تکلیف |
موقعیّت، وضعیّت |
پاسداری |
محافظت کردن |
مزار |
قبر، گور، آرامگاه |
حاشیه |
کناره |
بی شک |
یقیناً، حتماً |
ناگوار |
تلخ، ناخوشایند |
مقابله |
مبارزه کردن |
کماندار ایرانی |
آرش کمانگیر |
دلا |
ای دل |
شرمگین |
خجالت زده |
جُرم |
گناه |
نیروها |
سربازان و سپاهیان |
اسارت |
اسیر شدن، گرفتاری |
محیط |
فضا، گرداگرد |
محبّت |
عشق |
صحنه |
میدان، پهنه |
خاندان |
خانواده، تبار، دودمان |
زینت |
زیبایی، آرایش، زیور |
دژخیمان |
دشمنان |
ساعی |
سعی کننده، کوشا |
تلاوت |
خواندن، قرائت کردن |
غافل |
بی خبر، فراموشکار |
جلسات |
نشست ها |
استقبال |
پیشواز |
سرشار |
پُر، انباشته |
استقامت |
پایداری و مقاومت |
خاموش |
ساکت |
مدّعیان |
ادّعا کنندگان |
تأسیس |
ایجاد، پی ریزی، تشکیل |
||
بی رحمانه |
با سنگ دلی و بی رحمی |
||
تحصیل |
یادگیری، به دست آوردن |
||
انتشار |
منتشر کردن، چاپ کردن |
||
انتقال |
جابجایی، نقل مکان کردن |
||
مدافعان |
جمع مدافع، دفاع کنندگان |
||
محدود |
ناچیز و کم، مختصر، اندک |
||
نام آوران بی شمار |
پهلوانان مشهور بسیار زیاد |
||
جوامع |
جمع جامعه، کشور، مملکت |
||
جدّی |
کوشا، وظیفه شناس، سختگیر |
||
تأمین می کرد |
آماده می کرد، فراهم می کرد |
||
اقدامات |
جمع اقدام، دست زدن به کارها |
||
تحقّق |
انجام، اجرا، به حقیقت پیوستن |
||
به پا خاسته |
ایستاده، آماده برای قیام و مبارزه |
||
غریبانه |
غریب وار، دور از وطن و تنها بودن |
||
تلفات |
نابود شده ها، از دست دادن افراد |
||
چِلّه ی کمان |
نخ کمان که تیر در آن قرار می گیرد |
||
بعثی |
نیروهای ارتش عراق در زمان صدام |
||
حقایق |
جمع حقیقت، حقیقت ها، راستی ها |
||
محاصره |
اطراف کسی یا جایی را احاطه کردن |
||
ناکام |
کسی که به آرزوی خود نرسیده باشد |
||
رکاب بزن |
سریع تر دوچرخه را به حرکت در بیاور |
||
غافلگیرکننده |
غیر منتظره بودن و ناگهانی بودن کاری |
||
یوسف گم گشته |
در اینجا، منظور مهندس تُندگویان، است |
||
هیئت |
گروهی که در ایّام محرّم عزاداری می کنند |
||
ایثار |
از خودگذشتگی، کسی را بر خود برتری دادن |
||
اوراق فروشی |
مکانی که پاره های اتومبیل فروخته می شود |
||
مانع سقوط |
جلوی دشمن را گرفتن تا شهرها را تصرّف نکند |
||
مُبادله |
رد و بدل کردن، چیزی را دادن و چیزی را گرفتن |
||
تحمیلی |
کسی را به پذیرش چیزی وادار بکنند، وادار شده |
||
خمپاره |
نوعی گلوله که با توپ قابل حمل، پرتاب می شود |
||
الکن |
کسی که زبانش به هنگام صحب، گیر می کند، لال |
||
پالایشگاه |
محلّی برای صاف و پالایش کردن موادّی مثل نفت خام |
||
جهانی |
در این شعر به معنی بسیار زیاد، مفهوم بزرگی می دهد |
||
بند |
طناب، زنجیر، ریسمان؛ در این شعر به معنی زندان است |
||
مناطق |
جمع منطقه، بخشی از یک سرزمین مانند شهرها و روستاها |
||
تبعید |
کسی را از وطن خود به جای دیگر فرستادن، دور کردن، راندن |
||
اعلامیّه |
برگی شامل نوشتهای معمولاً سیاسی یا مذهبی برای پخش عمومی، آگهی |
||
آزادگان |
در این درس به معنی اسیران جنگی ایرانی آزاد شده پس از جنگ ایران و عراق؛ واژه ی «آزاده» در اصل، به معنی آزاد، وارسته، نجیب |
||
حقوق بشر |
مجموعه ی حق ها و آزادی های اختصاص یافته به عنوانِ حقّ طبیعی انسان که باید از جانب همه ی قدرت های سیاسی، محترم شمرده شود |